- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
رسم رفاقت را ادا کردن چه خوب است مزد رسالت را ادا کردن چه خوب است حق ولایت را ادا کردن چه خوب است روح اطاعت را ادا کردن چه خوب است من پـیـشـوای خـویـشـتـن را می شناسم ابـنُ الـحـسـیـنِ وَ الحسن را می شنـاسـم مـن پـیـرو شـهـزادۀ نـسـل خــلــیــلـم من پـیـش مرگ یک سلاله از سلیـلم مـن شـاکـر درگـاه آن رب جــلــیــلـم که مُلهَم از روح القدس چون جبرئیلم تا صحـبـت از شبه پـیـمـبـر میشود باز خود فـتـح باب وحـیِ داور میـشـود باز با مرغ دل تا کوی او پر می گـشـایـم پــر در هـوای آل کـوثـر می گـشـایـم لب را به تبـریکات دلـبر می گـشـایـم بـاب سخـن با نـام اکـبـر می گـشـایـم میگـویم از زلف پـریـشـان و پـری وار وز آن لب لـعـل دُر افـشـان و علی وار او را خــدا مـثــل پـیــمـبــر آفــریــده روح شـجـاعـش را ز حـیـدر آفـریـده اصل نـهــالـش را ز کــوثــر آفـریـده امـا کــجــا مـانــنــد اکــبــر آفــریــده گـویـیـد بـابـا را بـه سـیـمـایـش بـخـنـدد حـرزی به دست و پـای زیـبـایش ببندد خُلق عـظـیـمش برتر از پیغمبرانست خوی کـریـمـش هم تَـرازِ دلـبـرانست تـدبـیـرهـایـش راهـبُـردِ رهـبـرانست رفتار و گفتارش ره پیر و جـوانست هـم قـبـلـه و هـم کـعـبـۀ دلهـاست اکـبـر هـم مـایـۀ گـرمـی مـحـفـلـهـاست اکـبـر در مذهب ما جـلـوۀ شاه نجف اوست آئـیـنـۀ کـردار مـیـرِ لـو کـشف اوست سر تا بپا، پا تا بسر مجد و شرف اوست شور و نشاط و شادی و شوق و شعف اوست پـس بـهـجـت قـلـب حـسیـن بن عـلی را خـواهـی بـبـیـنـی سِیـر کـن راه ولی را او را محبین کفوِ عصمت می شناسند آئـیــنــۀ تــام امــامـت مــی شـنـاسـنـد پیـغـمبران او را قـیـامت می شنـاسنـد حتی قـدیـمی ها ز قـامت می شنـاسنـد ای کاش در مـیـدان نـقاب از رو نگیرد تا دشـمـن کـوفی رهـش هر سـو نگـیـرد ای وای اگر قـدِّ رسایش را بـبـیـنـنـد مانـند پـیـغـمـبر صدایش را بـبـیـنـنـد هنگام رفتن خـنـده هایش را بـبـیـنـنـد احـوال بـابـا و دعـایـش را بـبـیــنـنـد هـر کـیـنـه ای دارند بر رویش بـریـزند تـیـغـی ز سر تا بـین ابـرویش بـریـزنـد لـفـظـی نـمـی آیـد بـه بـالای بـلـنـدش شب، رنگ می بازد به گیسوی کمندش دُورش نگه دارد خدا از هر گزندش از چـشـم بد محـفـوظ ماند بند بنـدش مِـهـرش نمی گـردد عوض با کـل دنـیا او را بــبــخـشـایــد خــدا بــر ام لــیــلا قـرآن که می خواند دل از دلها بریزد از صوت گرمش سـورۀ طاها بریزد از غـمـزه هـایـش سـیّـدِ بـطحا بریزد وز نـام او بـنــد دل مـاهــا بــریــزد بــایــد مــرام او شــود سـرلـــوحـۀ مــا تــنـهـا نـه از اکـبــر بـمـانـد نــوحــۀ ما چون قصد میدان میکند بلواست بلـوا هرجا به میدان پا نهد غوغاست غوغا تیغ از نیامش چون کشد مولاست مولا رمـز عـبـور او مدد زهراست زهـرا هـرگـز کـسـی تاب هـجـومش را ندارد کـس چــشـم دیــدار قـدومـش را نــدارد ای کاش خصمش اربا اربایش نسازد این قـوم، پـرپـر پیش بـابـایش نسازد یک دشت ،پُر از قدّ و بالایش نسازد دریای خون از جسم رعـنایش نسازد ای کـاش اگـر شد ارباً اربا پیش دلـبـر زیـنـب نـبـایـد بـر سـر بــالـیـن اکــبــر
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جعفر صادق علیه السلام
غم و غصه دوباره تحریم است روز میلاد و روز تکریم است شب شب و روز عرض تبریک و لحظات قـشنـگ تعـظـیم است بـدهم مـژده ای به خـسته دلان عـشـق آمد زمـان ترمیم است صبح صادق ظهور خواهد کرد حال و روز زمانه بدخیم است می رسـد آن امـام خـوبـی کـه کار و بارش همیشه تعلیم است ســر دبــیــر مــراجــع دنــیــا و خـدایـی خـدای تحکـیم است موسم عشق و شور و شادی شد جـبـرئـیـل بـاز هـم منـادی شد آیــت الله اعــظــمــی در راه پــادشــاه مـعــظّــمــی در راه حـجـت الله عـــالــمِ هــســتــی و امـــام مــکـــرّمـــی در راه فـاطـمـی طـیـنـتـی بـدون بدل و عــلـیِّ مـجــسّــمــی در راه بـنـدگـان خـدا هـراسـی نیست کـه ولــیِّ مــســلّــمـی در راه باشد او نورش آشکار و جلی جـعــفـر بـن محـمـد بـن عـلـی مــژده بــوی بـهــار مــی آیــد بــوی دیـــدار یـــار مــی آیــد بـوی مـولـود شـهـر پـیـغـمـبر بــوی زلـف نـگــار مــی آیــد به گـمـانـم که روشـنـی بخـش هـمـه شـب های تـار مــی آیــد پــســری از ســلالـــۀ زهـــرا مـــایــۀ افـــتــخـــار مــی آیــد صاحب حلم و صبر و فضل علی وارث ذوالـــفـــقــار مــی آیــد شـشـمـیـن پـادشاه ملک زمین شـشـمـیـن شـهـسـوار مـی آیـد پـیـر و اسـتـاد مکـتـب شـیـعه صــاحـب اقـــتـــدار مــی آیــد سوی ما خاکیان مسافر عرش چـــقـــدر بــا وقـــار مــی آیــد سومین نسل پاک صلب حسین عــشـق پــروردگــار مـی آیــد شـشـمـیـن شـاه عـالـمـیـن آمـد نــوۀ حـضـرت حـسـیــن آمــد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام محمد باقر علیهالسلام
ای چــراغ عــلـم روشـن از دمـت ای رهـیـنِ فـضـل و دانش عـالمت بـا گـذشـت آفـریــنـش هــمـچــنـان کــاروان عـــلـــم دنــبــالـت روان عـلـم هـا مـشـتـی ز خـروار تـوأنـد سـیـنـه چــاک تـیـغ گـفـتـار تـوأنـد بـــاقــر کــلّ عــــلــوم عـــالــمــی خـود به تـنهـایـی کـتاب محـکـمـی هـر چـه دانـش پـا گـذارد پـیـشـتـر سر فـرود آرد به خـاکـت بـیـشـتـر ای امـــام ابـن امـــــام ابـن امــــام جـابــرت آورده از احــمــد ســلام دانـش از ره مـانـده در پـرواز تـو چـشـم جـابـر روشن از اعجـاز تو ای چـراغ نـور، پـیـش از نـورهـا جــلـوه کــرده در تــمــام طـورهــا ملـک نـا مـحـدود از نــور تـو پُـر دُرّ شـش دریــا و بـحـر هـفـت دُرّ خـانـۀ دل تـا ابــد مـیـعـاد تـو است زیـنـت مـاه رجـب مـیـلاد تو است ای چراغ عقل و دین روشن به تو چـشم زیـن العـابـدین روشن به تـو علم و حلمت همچو شیر و شکّر است هر یکی از دیگری شیرین تر است عـلـم تو سـرچـشـمۀ عـلـم خـداست حــلــم تــو آیـیـنـۀ حـلــم خـداسـت پـنـجـۀ عـلــم و خــرد بــر دامـنـت عـاشـق خُـلـق تـو حـتـّی دشـمـنـت صد چو جـابـر دانش آمـوز تـوأنـد شـعـلـه هــای عـالـم افـروز تـوأنـد مشرق و مغرب پر از گفتار تو است همچو قـرآن جـاودان آثار تو است عارفان سر مست از این ساغـرند جـرعـه نـوش جـام قـال البـاقـرنـد بـا شـمـایـم ای قــلـم در دسـت هــا ای ز جـام مـعـرفـت سـر مـست ها تا از این مـکـتـب نگـردیـدیـد دور از قـلـم هـاتـان دمـد پـیـوستـه نـور علم عالم نوری از این مکتب است تیره گی ها دوری از این مکتب است عـلـم اگر نبود به عـتـرت منـتسب نـیـسـت جـز دود چـراغ بـو لـهـب هـر کـه دور از آل پـیـغـمـبـر بـود جـهـل از دانــائـیـش بـهــتــر بــود این قـلـم شمشیر حـقّ و باطل است گاه جانبخش است و گاهی قاتل است گـاه فـردی عاقـلـش گیرد به دست گــاه بـاشـد در کـف زنـگـی مست چـون کـنـد نور حـقـیـقـت را عـلـم ذات حـق سـوگـند خـورده بر قـلـم ای قــلــم را کرده شـمـشـیـر سـتـم ای زبــانـت لال، ای دسـتـت قــلـم کــشـــور قـــرآن و هــتـّاکـی چـرا خـاک اهـلـلـبـیـت و نـاپـاکـی چـرا ای هـمـه نـشـریّـه ات رســوائـیـت وای وای از ایـن قــلـم فـرسائـیـت ای گــنـاه گــمـرهـان بـر گـردنـت ای زمــام دل بــه دسـت دشـمـنـت جهل و رسـوایی هم آغـوشت شده یــا غــدیــر خُـم فـرامـوشـت شــده با قـلـم ظـلـم و جـنـایـت مـی کـنـی حـمـلـه بر فـقـه و ولایت می کـنـی گه تـمـسـخـر می کـنـی تـوحـیـد را گـاه مــنـکـر مـی شـوی تـقـلـیـد را بی خـبـر، تـقـلـیـد ما تعـلیـم ماست در حضور حقّ همان تسلیم ماست مـا طـریـق بــنـدگی پـیــمـوده ایــم هــم مــقـلـّد هـم مـحـقـّق بــوده ایـم راه مــا تـعـلـیـم بــوده از نـخـسـت آنچه محکوم است آن تقلید تو است تو که چون طوطی کنی تکرار حرف نه به نحوت بوده آگاهی نه صرف مــا چــراغ مـعـرفـت افـروخـتـیــم درس خود از اهـل بیت آموخـتـیـم پـــیـــرو خـــطّ امـــام بـــاقـــریـــم تا ابـد سـر مست از این سـاغـریـم ما گرفـتیم از چنین مکـتـب کـمـال یـافـتـیـم از آل عصـمت این جـلال چـارده حـصـن حـصیـن داریـم مـا چــارده حـبـل الــمـتـیـن داریـم مـا چـارده مـنـظـومـه از یک آسـمـان چـارده مـعـصـوم از یک دودمـان چارده تصویـر از یک کـوه طـور چارده گـوهـر ز یک دریـای نـور چــارده بی مثـل از یک بی مـثـال چارده تصویر حق از یک جـمـال چـارده اسـتـاد کـل بـا یـک کـتـاب چـارده فـریـاد رس بـا یک خطاب چـارده مـشـعــل فـــروز بـــزم دل چــارده مـصــبـاح دائـم مــشـتـعـل سر خوش از صهبای تـوفـیـقـیم ما زنــده از تـقـلـیـد و تـحـقـیـقـیـم مـا «میثم» این تقلید بی تحقـیق نیست هر که را جز این بود توفیق نیست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام باقر علیه السلام
بر منـبر عـلم و دین نگـین بخشیدند خـورشید مـنـوّری به دین بخـشیدند یک دستۀ گـل ز گـلشن سبز بهشت امشب به امـام سـاجـدین بخـشیـدنـد ************************ از عرش حدیث حق پرستی خواندند یک صفحه ز دیباچۀ هستی خواندند وقتی که شکفت امام باقر چون گل در بـاغ جنان سرود مستی خواندند
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام باقر علیه السلام
يارب اين بوي خوش از سمت جنان مي آيد يا گـل فـاطـمـه آن جـان جـهـان مي آيـد يارب اين نور صفات ازلي باقر توست عـلـم با آمـدنـش، رقـص كـنـان مـي آيـد يارب اين خيل ملائك ز سما تا به زمين با چه شوريست چـنين بال زنان مي آيد يارب اين باقـر علم نبوي يا ملك است؟ كه به نامش غـزل از عمق بيان مي آيد يارب از يوسف زهرا خبري نيست چرا؟ هر دم از تـوطئه ای شـوم خـبـر مي آيـد
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
رسانـده زهـر جـفـا تا به چرخ آه مرا گرفته است ز کـف مـعـتـمد رفـاه مرا به زندگانی من نیز زهـر خـاتـمـه داد به دست و پیکر لرزان ببین گواه مرا رسـیـده بـر لـب بـام آفـتـاب زنـدگـیـم بخوان غلام من از پشت پرده ماه مرا بـیـا امـیـد دلـم مـهــدیـم دگـر مـگــذار تو بیش از این به رهت منتظر نگاه مرا بیا و آب بنـوشان تو بر پـدر دم مرگ که نیست تاب و توان جسم همچو کاه مرا تو در برم بنشین تا مگـر که بـنـشانی ز اشـک دم به دم خـود شـرار آه مرا به غربت تو و مظلـومی تو می سوزم چـو گـیـرد آتـش بـیـداد جـایـگـاه مـرا
: امتیاز
|
شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش پسری اشک فشان است به حال پدرش پـدری جـام شهادت به لـبـش بوسه زده پسری سوخته از داغ مصیبت جگـرش پسری را که بود نبض دو عالم در دست شـاهـد داغ پـدر آه و دل و چـشـم تـرش حسن العسکری از زهر جـفا می سوزد حجةابن الحسن از غم شده گریان به برش چار ساله پسری مانـده و صد ها دشمن که خـداوند نگه دارد و از هر خـطرش دشمن افـکـنـده ز پا نخل امامت را باز کند انـدیـشـه به نـابـودی یکـتـا ثـمـرش خانه ای را که عدو دست به غارت زده است آتـش ظلـم بر افـروخـتـه از بام و درش آه از آن روز که شد غیبت مهدی آغاز غـیبـتی را که بود خـون شهیدان اثرش آنکه امروز جهان زنده و قائم از اوست بـار الـهـا کـه مـؤیّـد نـفـتـد از نـظـرش
: امتیاز
|
شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ای دل بیا ز خویش برون تا سفر كنیم از كوچه های سـامـره با هـم گـذركنیم گاه عزای عسكری و موسم غـم است برخـیز تا به ناله جهان را خـبـر كنیم مـهـدی به بـزم سوك پـدر سر زند بیا شاید كه یك نفـس رخ او را نظر كنیم هـمـراه بلبلی كه به گـلزار سامراست بر عمر كمتر از گـل او دیـده تـر كـنیم خــیـزیـد تـا بـیـاد دل پــاره پــاره اش ناله زنیم و گریه ز سـوز جگـر كـنیم زهـرا نـشسـته در غـم فـرزند خود بیا تا گریه گه به مادر و گه بر پسر كنیم زین داغ جـانـگـداز «وفائی» روا بود شب را چو شمع سوخته با گریه سر كنیم
: امتیاز
|
شهادت امام محمد باقر علیه السلام
یا باقـر از فرط غمت افسرده گشتیم از غصۀ جانسوز تو پژمرده گـشتیم هر شیعه در دل حجـلۀ داغ تو بسته سنگـیـنـى داغـت دل ما را شكـسـته سوز دلت از سینه ات بار سفر ساخت در سینۀ ما رفت و ما را دیده تر ساخت پنجم امام و هـفـتمین معصوم هستى جانم فـدایت پس چرا مسمـوم هستى اى صبر مطلق، گشته اى بى تاب از چه؟ اى كشتى عدل خدا، گرداب از چه؟ جسم شریفت از چه كم كم آب گشته بنگر كه صادق از غمت بى تاب گشته تـو یــادگــار آخــریـنِ كـــربــلایــى تو داغـدار و دل غـمـیـنِ كـربـلایـى تفسیر دشت كـربلا در سیـنۀ توست دلهـا گـرفـتـار غـم دیـریـنـۀ تـوسـت با رفـتـنـت دیگر تو آسوده ز دردى داغ یتیمى را به صادق هدیه كردى تاریكى صحن تو بر غربت گواه است شمعى ندارد قبر تو بى بارگاه است اى كاش بر قـبرت حرم سازم امامم بر گـنـبـدت پرچـم بـیـافـرازم امامـم آیـیـم پـابـوس و تو را زوّار گـردیـم ما بى كسان هـم لایـق دیـدار گردیم
: امتیاز
|
زبانحال امام باقر علیه السلام هنگام شهادت
مـن داغــدار غـصه هـای بی قـریـنـم مـن کـربـلا را یـادگــار آخــریــنــم من یادگار روزهای خـاک و خـونـم من یـادگـار چـهـره های لالـه گـونـم من تشنگی را در حرم احساس کردم یـاد دو دست خـونـی عـبـاس کـردم من کودکی بودم که آهـم را شنـیـدند دیـدم ســر جـد غـریـبـم را بـریـدنـد من دیـده ام در وقـت تـشیـیع جـنـازه اسبان دشمن را که خوزده نعل تازه من با خبر هستم ز باغی بی شکوفه خورشید را بر نیـزه دیـدم بین کوفه گرچه کنون مسموم از زهر هشامم من کـشته ویرانه ای در شهـر شامم من روضه خوانی در منا بر پا نمودم خود روضه خوان قتل آن مظلوم بودم من سـوخـتـم از داغ بـانـوی مدیـنـه سنگ مـدینه می زنم هر دم به سینه حالا که نقش زهر کین در جسم مانده از جسم پاک من فقط یک اسم مانده زهر عدو خون کرده قلب آتشین را گریان نموده چشم زین العـابدین را
: امتیاز
|
شهادت امام محمد باقر علیه السلام
مانده داغـی عـظیم بر جـگـرت عکس رأسی به نیزه، در نظرت سـر بـازار شـام و بـزم شـراب چـه بـلاهـایـی آمـده به سرت!؟ هر شب جمعه خون دل خوردی پـــای ذکــر مـصـیـبـت پــدرت پای روضه به جای قطرۀ اشک خون و خونابه ریخت از بصرت می تـوان دید عـکـس زیـنب را بـیـن قـاب کـبــود چـشــم تـرت سوخـتی سرو بـاغ فـاطـمـیـون زهـر آتش زده به برگ و برت گر گـرفـتـه فضای حجـرۀ تـان تـحـت تـاثــیـر آه شـعـلـه ورت مـهـر و تـسـبـیـح کـربـلایت را داده ای ارثـیـه بـه گـل پـسـرت
: امتیاز
|
رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و جسارت به اهل بیت او
ای امـت رسـول، قـیـامت به پـا کـنـید لبـریـز، جـام دیده ز اشک عـزا کـنـید در مـاتـم پـیـمـبـر و تـنـهـایــی عــلـی باید برای حـضـرت زهـرا دعـا کـنید داغ پیغمبر است و بلاییست بس عظیم حیدر غــریب گشتـه و زهـرا شده یـتـیم خـتم رسل به سوی جـنان میکند سفر جان جـهـانیان ز جـهـان میکـند سفر ریزید خون ز دیده که در آخـر صفر کز پیکر وجود، روان میکـنـد سـفـر دریای اشک، ملک خداوند سـرمد است بــاور کنیــد روز عــزای مـحـمّـد است جان جـهـان ز پـیـکـر هستی جدا شده خاموش، شمع محـفـل نـورالهدی شده ملک خداست غرق در اندوه و اضطراب واویـلـتــا عــزای رســول خــدا شــده عــالـم ز دود فـتـنـه سـیـهپـوش میشـود حــقّ عــلـی و آل، فـرامــوش میشــود بـاور کنید قامت حـیـدر خـمـیـده است رنگ از عذار حضرت زهرا پریده است بـاور کـنـید بغض حسن مانده در گلو خونِ دل حسین به صورت چکیده است خورشید، رنگ باخته و روز، چون شب است یک کربلا غم است که در قلب زینب است سوگ رسول یا که غم بینهایت است یا نـقـشـۀ شکـستـن رکن هـدایت است تیغ سقیفه گشته حمایل به دست خصم او را هوای حمله به بیت ولایت است امت پس از نـبـی ره طغـیـان گـرفـتهاند با دست فـتـنـه دامن شیـطـان گـرفـتـهاند پیغمبری که دست دو عـالم به دامنش با آن که آب غسل نخـشکـیده بر تنـش آزرد بــاغ لالـهاش از نـیـش خـارهــا دیدند حملههای خزان را به گـلـشنـش اجـر رسـالـتـش چه قَـدَر ظـالـمـانـه بود بـر دست دخـتـرش اثــر تـازیــانــه بود مـردم درِ سـرای عـلـی را نـمیزنـنـد جـز بـا لـگـد به بیـت ولا پـا نمیزنند سلمان کجاست؟ بوذر و عمار کو؟ چرا اینان سری به حجـرۀ زهـرا نمیزنند دیگر مدینه داده ز کف شور و حـال را کــس نــشــنـود صــدای اذان بـــلال را ای آسمان بگرد و دل از غصه چاک کن خود را نهان چو جسم پیمبر به خاک کن دستی برون ز خاک کن ای خـتم انبیا اشک غم حسین و حسن را تو پاک کن بیتو جـهـان دچـار بـلایـی عـظـیـم شـد بـردار سـر ز خـاک! که زهــرا یتـیم شد افـتـاده پشت سر همه آیات ذوالجـلال قرآن چو حرمت نـبـوی گشته پایـمال اجـر نـبـی به کـشـتـن زهـرا ادا شـود زهـرا زنـد به پـشت درِ خانه بـالبـال حامی دین و یار ولی کـیـست؟ فـاطـمـه اول شهـیـد راه عـلـی کـیـسـت؟ فـاطـمه یارب! به اشک چشم علی، خون فاطمه آن فاطمه که عرش خدا راست قـائمه بیش از هزارسال، شب و روز و ماه و سال دارد به این دعا همه شب شیعه زمزمه بـا تـیـغ مـهـدیاش دل ما را صـفـا بـده بـر سـیـنـۀ شـکــسـتـۀ زهـرا شـفــا بــده اسـلام، سـرشـکـسـتـۀ اعـدا نـمیشـود مِـهـر عـلـی بـرون ز دل مـا نمیشود درمـان زخـم سیـنـۀ مجروح اهـلبیت جـز با ظـهـور مهـدی زهـرا نمیشود «میثم» هماره باشدش این ذکر بر زبان عجّــل علـی ظهـورک یا صاحبالزمان
: امتیاز
|
رحلت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مـاتـم گـرفت حـال و هـوای مدیـنه را پوشـیـد کعـبـه رخت عـزای مدینه را خاکم به سر که دست اجل تیشه بر گرفت وز پـا فـکـنـد نـخـل رسـای مدیـنه را رکن علی شکست ز فـقـدان مصطفی در بر گـرفت خـاک، صفای مدینه را زین غم که در محاق نهان ماه یثرب است ابـر عـزا گـرفـت فـضـای مـدیـنـه را ای دل بیا چو«شاخۀ حنّانه» نـاله کن بنگـر به ناله ارض و سمای مدینه را آدم گریست تا که ملائک به روی دست بـردنـد سوی سـدره هـمـای مدیـنه را جسم نبی سه روز زمین ماند و آسمان سـایـه فـکـنـد کـرب و بـلای مدینه را بر بام بیت وحی برافراشت دست کفر از دود درب خـانـه لـوای مـدیـنــه را دردا که جای تسلیت از کین عدو شکست آیـیــنــۀ رســول نــمـای مــدیــنــه را دردا که دشمنـان جـلـوی چشم فـاطمه بستـند دست عـقـده گـشـای مدیـنـه را تسکین شود مگر، دل زهرا در این عزا بسرود « رستگار» عـزای مـدینه را
: امتیاز
|
رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و جسارت به اهل بیت او
مُلک وجود غرق در اندوه و در عزاست آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست قرآن عزا گرفته و عترت شده غریب شهر مدینه را به جگر داغ مصطفاست خون گریه کن مدینه! کز این ماتم عظیم گر آسمان خراب شود بر سرت رواست گـشتـنـد انبـیا همه چون فـاطـمه یتـیـم زیـرا عـزای قـافـلـه سـالار انبـیـاست خلقت چه لایق است که صاحب عزا شود عالم عزا گرفته و صاحب عزا خداست اهل ولا به هـوش که با رحـلـت نـبی شـهـر مـدیـنـه یـکـسـره آبستن بلاست قومی برای غصب خلافت شدند جمع یا لَلعَجَب! وصی پیمبر، علی، کجاست دار الولا محاصره، زهراست پشت در دود وشراره بر فلک از بیت کبریاست آتـش زدن به خـانـۀ ریـحـانـۀ رسـول پاداش رنج های شب و روز مصطفاست آزردن بـتـول پـس از رحـلـت رسـول باللَّه قـسم شـروع جـنایـات کـربـلاست از لحظه ای که غصب خلافت شد از علی تا حـشـر حـقّ آل محـمد به زیر پاست هرروز رأس شاه شهیدان به نوک نی هرشب صدای نالۀ زهرا به گوش ماست مـیـثـم! قــسـم بـه مـیـثـمِ آزادۀ عــلــی آزادگـی ولایـت سـلــطـان اولــیـاسـت
: امتیاز
|
حربن یزید ریاحی
حـرفـی نـمـانـده دوستـان و دشمـنان را پُر کرده است از نام خود گوش جهان را فـرمـود اگر بی دین شـدیـد آزاده بـاشید بـا این سخـن دربـنـد کـرد آزادگــان را یک جـو هم از ری زیر دنـدانش نرفته هرکس به دین داخل کند سود و زیان را در این میان تنها یکی در نقـش حر شد تا دلـنـشـیـن تر کـرده بـاشـد داستان را هرچند دیر اما خـدا را شـکـر فـهـمـیـد در لـحـظـۀ آخـر جــواب امــتـحــان را شـاید نـسـیـم چـادر زهـرا به او خـورد شاید نـشـانـی داشت قـبـر بی نـشـان را روزی یزیدی بود حر، حالا حسینی ست یعنی نمی شد داشت هم این را هم آن را دیـگـر نـمانده طاقـتـی در جـان اربـاب با این که گرما برده بود از او توان را فـرمـود اگر بی دین شـدیـد آزاده باشید حـرفـی نـمـانـده دوستـان و دشمنـان را
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
آن جا که عاشقی است همیشه فضای ماست در مرغ زار دربه دری ردپای ماست وقتی که نان سفـره ما از محبت است صدها هزار حاتم طائی گـدای ماست دیـن و طـریـقـت هـمـۀ انبـیـا عـلیست ای مدعی بدان تو که این ادعای ماست ناخالص است دین بدون علی سرشت شاه غـدیر صاحب رکـن ولای ماست مـثـل کـلـیـم تکـیـه به جـایی نمی زنیم وقتی که عشق حضرت موسی عصای ماست موسای ما ز نسل شهـنـشاه خـیـبـر است نوری ز طیف عاطفه موسی بن جعفر است شـکـر خـدا که بـنـدۀ ایـمانی اش شدیم کشتی شکـسته ایم که طوفانی اش شدیم ما در پـنـاه چـتـر ولایـش نـشـسـته ایم خیس از نزول رحمت بارانی اش شدیم ما را گـره زدنـد بـه زلـف رهــای او آزاد عـالـمـیـم که زنــدانـی اش شـدیـم اولاد او بـه کـشــور مــا آمـدنـد و مـا خادم شدیم و نـوکـر ارزانی اش شدیم هم خاک بـوس دخـتـر او در میان قـم هم ریزه خوار پور خراسانی اش شدیم خاک و زمین ما همه در اختـیار اوست ایــران امــام زاده ســرای تـبـار اوسـت در هـفـتـمـیـن حضور زمیـنی آسـمان او شـد بـلـنـد مرتـبـۀ جـمـع خـاکـیـان آری ملاک سنجش ایمان ولایت است ما شـاکـریـم او شده هـفـتـم امـامـمـان ما با وجـود او به خـدا گـم نمی شـویم زیرا که او به شیعه دهد راه را نشان با عشق او به وقت حساب و کتاب و قبر وا می شود زبـان فـرو بسته در دهان او سومین لقب گرفته به باب الحوائج است حاجت نمی برم به خدا پیش این و آن حاجت روا شدن ز درش کار ساده است این کـمـتـرین عـنـایت این خانواده است امـشـب صـلای آمــدن عـیـد مـی زنـم خود را به حـال مستی تـشدید می زنم با عـشـق او برای طپـش های عاشقی بر قـلـب خود علامت تـمـدیـد می زنم تـمــثـال آفـتــابــی او را بــه روی دل بـخـتـم اگـر کـه آمـد و تـابـیـد می زنم مـحـتـاج هـستم و درِ کـوی کـریـم را دارالاجـابـت است و به امـیـد می زنم تــا دیــدمــش دلــم از غــصــه آب شــد کــوه دلــم ز آتـش عـشـقـش مــذاب شـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
زمین را از صفا زیـور ببـندید به اوج آسـمـان اخـتـر بـبـنـدید به مژگان خاک این ره را زدایید بر آن بال مـلائک را گـشایـید به اشک دیدگان ره را بشویـید شمیم عـشق را ایـنک بـبـویـید که مى آیـد گـلـى از آسـمـان ها که مستش میشود دلها و جانها از این تک گل دل صحرا بهارى ست دگر پایان هجر و بى قرارى ست خریـدار جـمـالـش قُـدسـیـانـنـد هـمـیـشه زائـرش قُـدّوسیـانـنـد ز صبرش در عجب درمانده ایوب ز اشک دیده اش وامانده یعقوب هزاران یوسف زیباى کـنـعـان خـریــدار رخ آن مــاه تــابــان گـل است و در دل زندان اعدا فـتـاده یـوسـف زهــرایــى مــا اگر چه برهمه عالم امیـر است ولى در چاه محنتها اسیر است بگـو با آن دل بـى رحـمِ صیـاد مبند او را به زنجیرى ز بیداد کـبـوتر را به زنجـیرى نبـندید به حال غـربـتـش دیگر نخندید اگر بستید این زخم زبان چیست دگر دشنام او هرگز روانیست زنـیـدم تــازیــانـه هـر چـه آیـد ولـى دشـنـام بـر حـیـدر نشـاید
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
ای شـمـس والایِ وِلا، موسی بن جعفر ای مـرکز مـهـر خـدا، موسی بن جعفر بر پای مقدم های گـل بـارانـت ای یار هر عاشقی گـردد فـدا، موسی بن جعفر در وقت میـلادت امام صادق از شوق هر لحظه می دادت ندا، موسی بن جعفر ای صد چو حاتم سائل یک گوشه چشمت لطفی نـما بر این گـدا، موسی بن جعفر در این شب فرخـنده، ای مولود عاشق عیدی بده بر دست ما، موسی بن جعفر امشب فـقـط نـام تو را بر لب سـرائـیم تا در تن ما مـانـده نـا، موسی بن جعفر در بـوسـتـان مـهـر ایــزد ای شـقـایـق هر غنچه ای دارد نوا، موسی بن جعفر در کل عمرت غم ز مزدوران که دیدی ای کـشتی غـرق بـلا، موسی بن جعفر در روز مـیـلادت بـیـا از روی اکـرام کن قـسمت ما کـربـلا، موسی بن جعفر مظلوم هستی همچو جـد اطهر خویش ای کُـشـتۀ زهر جـفـا، موسی بن جعفر زهــر جـفـا رنـگ رخ پـاکـت ربــوده ای باب مظلـوم رضا، موسی بن جعفر
: امتیاز
|
تخریب حرم ائمۀ بقیع علیهم السلام
می رسد از مدینه بوی غم فـاطمه باز دیده گریان شد چونکه قبر چهار فرزندش در حریم بقـیـع ویـران شد ******** آتش کـیـنه شعـلـه ها دارد از دل سرسپرده های یهود لعنت حق به هر چه وهابی لعنت فـاطمه به آل سعـود ******** قصد دارند ریشه را بزنند صحبت از قبرها بهانه بُوَد ریشه بغـض و کیـنه اینان آتش و دود و تازیـانه بُوَد ******** لعنت حق به آن کسانی که اولین شعله را به پا کردند حـق پـیـغـمـبـر معـظـم را با لگـد پشت در ادا کردند ******** در مـدیـنـه ز بعد پیغـمـبر ناله های بلند ممنوع است در مـرام پـلـیـد این مـردم زن زدن از امور مشروع است ******** گـریـه کـردند آسمـانی هـا بـا نــوای حـزیـنـۀ زهــرا به گمانم که باز تـازه شده داغ مسمار و سینۀ زهـرا ******** بعد از آنکه زدند زهرا را دستشان باز شد به بی ادبی کاش روزیِّ هیچکس نشود ضرب سنگین سیلی عربی ******** کـاش مـهـدی بـیاید با او ریشۀ فـتـنه را بر انـدازیم عاقبت بهـر مـادر سادات گـنبد و بارگـاه می سـازیم ******** با نیابت ز قـبـر مـادرمان سوی ام البنبن سـلام کنیم دست بر سینه در مقابل او مثل عـبـاس احـتـرام کنیم
: امتیاز
|
تخریب حرم ائمۀ بقیع علیهم السلام
سينه ها سرشار از اندوه و رنج و ابتلاست بـاز هـم ايّـام، ايّـام غـم و درد و بـلاست مانده چون ويرانه اي، صحن و شبستان بقيع با وجوديكه همه ذرّاتِ خاكش كيمياست
: امتیاز
|
مدح امام صادق علیه السلام
آنان كه شـكـوه در حـقـایـق دیـدند گل را ورقی ز حُسن خالق دیـدند پُـر نــورتـریـن سـتــارۀ دنـیــا را در آیـــنــۀ امــام صــادق دیــدنــد ****************** جهـل بشر از دانش تو كـاسته شد آئـیـنـه عـلـم از تـو پـیـراسـتـه شد از گلشن وحی بس كه گُل پاشیدی گـل زار عـلـوم از تـو آراستـه شد ****************** خواهی به حضور دوست لایق باشیم باید که به راه عشق عـاشق باشیم بـا پــیــروی از راه امـام صــادق ای شیـعـه بیا مُحـب صادق بـاشیم
: امتیاز
|